چند روز قبل که فلان جا کاری داشتهام و همانطور که قدم میزدم باری به سرم افتاد که یک باکس آب معدنی تگری فراهم کنم! فراهم کردم و آن را با خود خِر کش کردم و هرکس که دیدم دارد از گرما مایع وجودش را با تعرق بیرون میریزد را، یک آب معدنی هدیه دادم... واکنش ها قشنگ بودند، انگار که درست به موقع و سر بزنگاه به دادشان رسیده باشم و خوشبختانه روی لب همهشان لبخند نشست... خودم از این کارم خوشم آمد و امروز هم در همان راستا خیلی رندوم طور فلان خیابان را شیری
زبان انتزاعی اشاره به کیفیات و اندیشهها دارد.
زبان عینی حواس پنجگانه را به خود جلب میکند. اگر یک واژه عینی باشد شما در مییابید که کدام یک از حواس برای فهم آن بکار گرفته شده است. یعنی در مییابید که در حین بکارگیری این واژه کدامین یک از حواس پنجگانۀ بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی و بساوایی دخیل است. این شکل از بکارگیریِ واژهها و عبارات برای خواننده مفیدتر است، چون در آن مفاهیم به شکلی زندهتر و روشنتر عرضه میشوند؛ اما به هر رو، در مو
هیچ وقت عاشق تابستان نبودهام، نه تنها عاشق که هیچگاه دوستدارش هم نبودهام، تابستان برای من یعنی ظهرهای گرم و سوزان مرداد و شهریور، عصرهای حبس شده در خانه از ترس شرجی نفسگیر، سیلیهای بیرحمانهی تَشباد بر گونههای سرخ تیر، خلوت زود هنگام رخنه کردهی اوایل ظهر در دل شهر، تنهایی هراس انگیز و تشنگی عابر خسته در کوچه پسکوچههای سوزان، فریادهای گمشده در صدای کولر، شرشر عرق کارگر خستهی نشسته در سایه و هجوم وحشیانهی با
درباره این سایت