نتایج جستجو برای عبارت :

نوستال‌چی؟

سلام خوبید دلبرا؟
اوووف امروزم تموم شد شکر
تریون دیشب زنگ زد که برنامه کلاساش بهم ریخته باید بره سرکلاس کارشم که یه شهر دیگه است، من چی میگفتم؟ ایقد عصبی بود گفت به فحش کشیدم همه رو منم گفتم خب من چه کنم؟ پاشو برو سرکارت.منم صبح پاشدم رفتم خیلی انرژی داشتم خیلی حالم خوب بود خیلیم انرژی گذاشتم پای مشتریا، بعد خانم م زنگید رییس گفته که یکی زنگ زده به نوستال،نوستال گفته کارات خودت انجام بده بعد کدت اومد بیا پیش من. مهندس ناراحت شده که چرااینو گف
دیشب عرشیا ژله‌ی بازی‌ش را پیشم آورد تا با هم بازی کنیم، چیز جالبی بود، چیزی شبیه به همان خمیر آریا‌ی خودمان؛ کش می‌آمد، لِه می‌شد، از هم جدا می‌شد و دوباره به حالت خودش در می‌آمد، ناگهان عرشیا گفت داداش مهرداد ببین چه بوی خوبی دارد! بو کردم، راست می‌گفت، بوی خوبی می‌داد، بوی coco بوی خاطره . . . از آن وقت به بعد هی فکر کردم، هی بو کردم، هی محکم ژله را در مشتم فشار دادم و دوباره... 
امروز صبح قبل از اینکه در دفتر را باز کنم، یک اسپری خوشبو کنند
سلام
این اخر هفته برام خیلی لذت بخش بود بعد از 5 روز کار کردن سخت، رییس دیشب زنگ گفت زنگ زدم به مدیرمرکزی، سراغتو گرفته گفته کارش چطوره؟گفت بهش گفتم اگر نوستال نبود هیچ کاری انجام نمیشد، از مرکز خیلی کم کاری میکنن این خانم هم پیگیر هست هم کاری، همه کارا رو هندل کرده تاالان مدیرم گفته اگر نیرو کمکی لازم داره براش بگیر، که اتیشن معاملات رو راه بندازیم، نوستال بشه مدیر معاملات، منم ازش تشکر کردم گفتم لازم ندارم نیروی کمکی تا روزی 50 مراجعه کننده
امروز برای سومین روز از این هفته که سرکار رفتم، افتضاح بود توی این هفته اشتباهات کاریم خیلی زیاد شده و همینطور تماس مشتریان ناراضی از من به کال سنتر کارگزاری! امروز رسما بهم زنگ زدن از مرکز از بابت کارهای زیادم تشکر نکردن ولی گفتن گزارش زیاد داشتیم یه عده زنگ زدن ناراضی بودن گفتن نوستال عصبی و ....
وگفتن بهتر کمی ارومتر با مشتری برخورد کنم و قرارشد دستگاه نوبت دهی بهمون بدن که این مشکلات تکرار نشه،
من میدونم عصبی تر شدم این هفته ولی فکر نمیکرد
سلام سلام:)
احتمالا به همین زودی ها بنابه دلایلی من ادرس سایت و اسم وبلاگم رو تغییر بدم
خوب این روزها خوب میگذره بیشتر ازهر زمانی دارم باانگیزه پیش میرم و کارمو میکنم و راندمانم بالاست
کاریم به تریون و همکارا ندارم هم بهشون میخندم هم بی اهمیتی میکنم هم باهاشون همکاری میکنم یه چیز بسیار متعادل تااین روزها بگذره و من بتونم پرش بعدیم رو انجام بدم
خداروشکر حقوقم بهتر شده و یکم انگیزه من بیشتر شده ولی همینم در برابرکارهای من بسیار پایینه
جدیدا د
سلام
پنجشنبه جمعه ای بدون کار رو میگذرونم البته کار خونه وخریدها زیاده و بسته بندی وو ضدعفونی خریدها ولی کار از شرکت نیاوردم یعنی همشو تموم کردم،
دیروز و دیشب خیلی سخت گذشت خیلی، من ده سال پیش تاالان سرهیچ دیتی نرفته بودم، چون توی رابطه بودم به هر حال و دلیلی نمی دیدم همچین کاری کنم.
دیروز بااینکه یک قرار کاری محسوب میشد ولی واقعا استرس داشتم چون از احساس اقای الف به خودم خبر داشتم، و فکر میکردم این دیدار میتونه رابطه حرفه ایمون رو تحت تاثیر
سلام روز آدینتون بخیر و نیکی
از این نوستال دوهفته پیش خوشم نمیاد که همه چی رو کم کم تعطیل کرد و روانش بهم ریخت
خوب من از وقتی برگشتم جنوب مشاور نداشتم چون مشاور قبلیم اهل مشاوره مجازی نبود، ومنم کسی رو به خوبی اون پیدا نکردم یعنی نگشتم چون سالها پیش که تلاش کردم مشاور خوبی پیدا نکردم، دوست مشاور و دکتر زیاد دارم ولی  خود دوستام زخمی هستن و نمیخوام مشاورشون برام همدردی باشه تا مشاوره!!!
مرسی از دوستی  جان که  برام مشاورش رو اوکی کرد:***** نمیگم ا
سلام من عادت دارم با خودم حرف میزنم با خودم دعوا میکنم با خودم میخندم ....
 این روزها پراز حرفم پراز تنهایی، و با خودم تکرار میکنم مدام نوستال؟ تو همیشه تنهاییتو دوست داشتی، و از پس همه چی برمیای، برمیگردم یه نگاه میکنم به پشت سرم به خرداد پارسال تا الان که دوماه دیگه میشه یکسال که کاملا تنهایی از پس زندگیم براومدم از اتیش رد شدم از سیل گذشتم از طوفان و همشو تنهایی سر کردم بدترین روزهای مالی و کاری و عاطفی برمن گذشت، ولی کم نیاوردم
الان هم مثل
سلام
در خودم یک نوستال بیش فعال کشف کردم، من عادت دارم به ورجه وورجه کردن، به اینکه فعال باشم حالا فکر کنید همچین ادمی رو بهش 4 روز در هفته رو تعطیلی بدن مثلا چی میشه؟ ته تهش میشه افسردگی پیش پاییزه!
خوب هیچ کاری برا خونه نکردم چون واقعا نمیدونم میشه روی قول این صاحبخونه حساب کرد یا نه؟ بعد اپارتمان دوست مدیر هم هست ولی دوره! من نمیخوام هرروز این اندازه کرایه ماشین بدم برای رفت وبرگشتم!ولی اگر این اپارتمان رو اوکی بدم گفت میتونی تاهروقتی که تو
خیلی سخته یهو یه استوری تورو پرت کنه ته ته دره ای تاریکه و پر تیغه های زهرآلود. بعد نمیدونم چند ماه دوست صمیمی مخاطب استوری گذاشته بود اینستا جالبه منو ومخاطب همو فالوو نکرده بودیم ولی من و سید چرا، سید خیلی پسر گلیه و از ۷سالگی باهم دوستن ، روش ریپلای زدم عکس خودش بود واسش گل فرستادم اومد حال و احوال کرد حال مخاطب پرسید که یه مدته نیست تحویلش نمیگیره و... گفتم ما کات کردیم نزدیکا دوماهه شوکه شد هی پرسید وپرسید اصرار گفتم حقیقت اینه دیگه ازجای
سلا سلام سال نوتون مبارک:)
امیدوارم توی سیل اسیب ندیده باشید و تن همه هموطنام در سال جدید  سالم باشه و دلشونم خوش باشه
خوب چه خبرا اهدافتون نوشتین؟ امسال انشالله سال فراوانی باشه براتون توی هر چیز خوب و دلچسبی.
امسال برعکس هرسالی هیچ اهداف بلند بالایی ننوشتم و تمام تلاشم رسیدگی جدی به درونم هست، یافتن ریشه مشکلات درونی، امسال باید سال خودم باشه وبس.
داشتم فکر میکردم چرا باید اول سال کلی اهداف نویسی کنیم و دفتر پر کنیم و سال به نیمه نرسیده هم
سلام علیکم:)
یک عدد نوستال...ییده هستم:))) این چندروز خیلی خیییییییییلی گرمه در حد جهنم، استانهایی غیر از جنوب بیان بگن گرمه کره خورشید میکنم توی حلقشون والا.
خونه جدید رو دارن رنگ امیزی میکنن، انتخاب رنگ از بنده بوده که با ترس ولرز از خواهر و غرغرهاش من انتخاب کردم البته خودش به من سپرده بود ولی واقعا ادمیه که حق انتخاب میده بهت بعدش بهت غر میزنه میگه این فلان اونش فلان خوب یکی نیس بهش بگه خودت انتخاب کن خواهر عزیز. برا همه چی همینه ها.
دیگه من ا
سلام :)
شده تا حالا وقتی یه اتفاق بد براتون میوفته برای بار چندم، به خودتون بگید از شانس منه؟ من بدشانسم من دستم نمک نداره؟
من دارم سعی میکنم این جمله رو از زندگیم حذف کنم چون فکر میکنم با گفتنش فقط دارم از زیر بار مسئولیت اون اتفاق که باعث وبانیش بی دقتی و سهل انگاری من بوده شونه خالی میکنم.
مثلا من سه بار در زندگی تجربه زندگی در خوابگاه رو داشتم، یکبار در دوره کارشناسی به مدت یک ماه، یکبار در دوره کارشناسی ارشد که فقط آخر هفته ها میموندم و به
سلام، خوب دومین روز هفتم داره میگذره باورتون میشه دوست دارم این هفته زودتر برسه به پنجشنبه و جمعه
شنبه نرفتم سرکار ودورکاری گرفتم، هرچند روز کاری بقیه سرکار کاملا ک* ری شد، و تریون هی زنگ میزد می گفت شلوغه کلافه ایم، گفتم ما روز خلوت نداریم، شما چون، من بودم مشتری رو کارش رو زود اوکی میکردم دیگه کسی نمیومد سمت میزت گفت راست میگی، گفتم پ ن پ دروغ میگم!
امروزم حال نداشتم برم گفتم 12 میام گفت چرا؟ گفتم حال ندارم گفت باشه!الف هم حالش بهتر من نیست و
سلام، دوره افسردگی داره خوب پیش میره وسعی میکنم با این حس کنارنیام و درمانش کنم، دیروز اولین جلسه مشاورم بود تونستم ارتباط خوبی با مشاورم بگیرم، و اروم نشدم چون قرار بر اروم شدن که نیست قرار بر درمان شدن هست، ومشاورم حرف خیلی خوبی زد گفت ببین نوستال اگر میخوای رابطه قبلیت رو از سربگیری و اونو اصلاح کنی من نمیتونم کمکت کنم! و این حرفش خیلی خوب بود چون منم نمیخوام این کارو کنم  مهمترین مساله یه رابطه اینه نخوای کسی رو عوض کنی، شرایط مالی و اجت
سلام دوستان
خوب تلاشها و لینک ها و صحبت هام، توی این دوهفته، یکم داره خروجی میده، خروجیش این بود مدیرکارگزاری که استخدامی اقا ممنوع هست در اون، خودش شد لینک قوی برای من که رزومه منو دست به دست کنه تلاش کنه من بتونم جایی بند بشم، هرچند هنوز کسی از جانب ایشون هنوز به من زنگ نزده ولی بنده خدا تلاششو کرده و اسکرین شاتها همه حرفاشو مرتب میفرسته که من در جریان باشم. اما خوب به واسطه استادی که کارای انالیز آماریشو انجام میدادم، به دوستش توی یک شهر د
سلام خوب به اخر این هفته سخت نیست رسیدیم و هفته بگاو دیگه ای نیز به آخر رسید، بدون دعوا گذشت تقریباو تریون بسی خوشال بود البته من خیلی ادم عصبیم واسه کار چون عین خر کار میکنم دلسوزم طبیعی عصبی هم میشم ولی خوب خیلیاش بخاطر مسایل و مشکلاتی هست که دراین دوماهه پیش آمد و من بسیار سرش درگیری روحی و ذهنی دارم تانرم خونه خودم مخمو اروم نکنم نویزهارو حذف نکنم حرف دلمو نفهمم نمیتونم کاری کنم برا خودم. خوشبختانه دیگه فردا میرم دنبال خرید وسایل و تا جمع
سلام دوستان،
میدونم خیلی هاتون شوکه شدین از اینکه من و مخاطب کات کردیم، یا حتی ممکنه توی ذهنتون درباره من بد فکر کنید و... میدونید برام مهم نیست این مسائل، من به عواقبش فکر کردم به 8 سال رابطمون فکر نمیکنم به 30 سال اینده فکر میکنم که قرار کنار چنین مردی باشم، بااینکه مرد خوبیه وخیلی از دخترا ارزوشون همچین پسری هست، ولی دیگه ارزوی من نیست، چون 8 سال باهاش بودم روزانه باهاش مرتبط بودم حرف زدم بحث کردم زندگی کردم، مهمترین مساله برای من اینه، مردی
هورااا خریدای خونه تموم شد تقریبا
امروز صبح زود بیدارشدم عین همیشه و پاشدم شال و کلاه کردم رفتم بازار واسه خرید گاز و یخچال که هرچی گشتم باقیمت و شرایط مناسب پیدا نکردم دیگه دست از پا درازتر ظهربرگشتم خونه که اجی گفت بیا بریم فلان جا، همون شهرمحل کارمو میگفت، گفت خب اونجا بزرگتره بهترم هست کرایه وسیله ها زیلد میشه همونجا بخری بهتره، دیگه با داداش دومی حرفیدم اونم همینو گفت که اشنا هم داره برم پیش فلانی قسطی وردارم دیگه یکم خوابیدم ظهری و عص
سلام
چطورین؟ من که همش سرکارم فقط گاهی میام خونهالبته یکم فضا سبکتر و آرومتر شده هرچند رالی داریم و همکار دومی هفته آینده میاد و بازم چالش داریم تا مچ بشیم اما خب، الان فضا ارومه ولی تریون داغونهدستاش میلرزه حالش بده فشارش میره بالا اصن یه وضیییی، که من دلم سوخت براش اصلا کارش ندارم این دو روزه اتفاقا عین خودش دوستیم خاله خرسه استخیلیم مهربونم مثلا، جوری که میگه تو رویام؟ باورم نمیشه بامن مهربون شدی و..‌ امروز نرفتم سرکار رفتم تامین اجتماع
سلام
چطورین؟ من که همش سرکارم فقط گاهی میام خونهالبته یکم فضا سبکتر و آرومتر شده هرچند رالی داریم و همکار دومی هفته آینده میاد و بازم چالش داریم تا مچ بشیم اما خب، الان فضا ارومه ولی تریون داغونهدستاش میلرزه حالش بده فشارش میره بالا اصن یه وضیییی، که من دلم سوخت براش اصلا کارش ندارم این دو روزه اتفاقا عین خودش دوستیم خاله خرسه استخیلیم مهربونم مثلا، جوری که میگه تو رویام؟ باورم نمیشه بامن مهربون شدی و..‌ امروز نرفتم سرکار رفتم تامین اجتماع
سلام :)
این روزها خیلی ادم عجیبی شدم در حین پر انرژی بودن و اکتیو بودن از نظر احساسی خیلی ادم سردی شدم و عاشق این نوستال سرد و اکتیو شدم که با دنیا معامله اش نمیکنم. 
خیلی سرحال پا میشم هرروز ساعت نزدیکای شش و حاضر میشم و یک ساعت و خوردی هم تو راهم میرسم دفتر، چایی رو دم میکنم، و میام میشینم پشت میزنم کارامو میکنم تا مدیر بیاد، بهش میگم دیربیاد چون شبها تا دیروقت توی دفتر کار میکنه هنوز یکم کارامون مونده، ولی شعبه کارش رو شروع کرده و امروز نزدیک
سلام سلام :)
این روزها خیلی گرفتارم نزدیک به 15 ساعت کار میکنم، تا ساعت 4 کارگزاری از ساعت 4 به بعد هم توی خونه تااخر شب
همچنان هم همکارا چشمشون به این اضافه کار ما توی خونه است!!
و جالبه تریون سکوت کرده و طرف منه هرچیم طعنه میزنن یا مثلا علنا میگن ما هم چنین اضافه کاری میخوایم و.... تریون فقط لبخند میزنه
قرار از امروز صبح اون دختره عشوه ای همکارم توی خونه دورکاری بگیره، البته من به تریون پیشنهاد دادم، پریروزا که داشتیم محل کارو ترک میکردیم تریون ب
سلام:)
خوب خداروشکر امروزم گذشت:) هرچند روز شلوغی نداشتیم و در حد 10 نفر مراجعه کننده داشتیم که حدود 5 ساعت وقت کاریمون گرفت، ولی مهمترین اتفاق امروز استرسی بود که کشیدم :)
صبح که رفتم دفتر، دیدم مدیر زودتر از من اومده و چاییم درست کرده لیوان منم شسته:) منتظر من برسم باهم صبونه بخوریم تولد خواهر بود کیک خریدم دیشب و پیتزا درست کردم ارشدم قبول شده شهیدچمران، دیگه صبحی گفت کیک ببر، کیک بردم برا صبونه خوردیم مدیر اصرار که بیا باهم بریم دفتر خدمات پ
سلام:)
دیشب اومدم پست گذاشتم همه  پرید دیگه حوصله نداشتم دوباره بنویسم، خیلی سرم درد میکنه دوسه روزه اینطوری حس میکنم از چربی خونم باشه، نداشتم قبلا ولی این یک ماهه همش داریم کربوهیدرات میخوریم سرکار، اصلا مصرف پروتیئنم کافی نیست، واین در طول یکی دوماه هم باعث اضافه وزنم شده هم اینکه باعث میشه بیمار بشم.خداکنه سریع یخچالم اوکی کنه اقای ر، گفت چند روزی صبوری کن، برات اوکی میکنم یخچال و ... رو. اون 14 تومن رو هم که دیروز ریختن به حساب گذاشتیم وا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها